۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۷

پایان نامه من شده حکایت جهنم ایرانی ها که یک روز قیر نیست، یک روز قیف! بعد از این همه مدت بالاخره خودم را چلاندم و چند ده صفحه روده درازی کردم، حالا که کارم به کرکسیون رسیده، استاد محترم دکتر دال که تا پیش از این رئیس دانشگاه بوده اند و شب ها هم توی دانشگاه می خوابیدند، چهار سال خلافتشان تمام شده، رفته اند به حالت استند بای به صورتی که موبایل خاموش، دانشگاه هم تشریف نمی آورند و خلاصه روزگاری داریم برای خودمان! کار من هم شده رفتن به ساختمان علوم پایه و نگاه کردن به در همیشه قفل گروه پژوهش هنر! فردا روز نیایید بگویید چرا پایان نامه ات را لفت می دهی ها! من به علت قیر و قیف دارم طولش می دهم وگرنه اصلا به من باشد الان در سه مجلد پایان نامه ام صحافی شده و طلاکوب آماده ارائه است. از ما گفتن بود و از دکتر دال و شما نشنیدن

۳ نظر:

N گفت...

من از همون روز که حرفشو زدیم عاشقشم! لاله تو می گی ما دفاع می کنیم؟

N گفت...

من از همون روز که حرفشو زدیم عاشقشم! لاله تو می گی ما دفاع می کنیم؟

N گفت...

به قرآن من یه بار پابلیش کردم خود کثافتش دوبار زد این بلاگر بد از آقامون قاطیه ها