۹ فروردین ۱۳۸۷

جیوه را من در قوطی کبریت شناختم. پدرم آهسته قوطی کبریت را باز کرد و محتویات دماسنج را که شکسته بود، نشانم داد. دیدم که چطور متلاشی می شود و باز به هم می پیوندد و یک قطره گرد و قلمبه براق می شود. محو جیوه بودم. مدتی تمام اسباب بازی هایم را رها کردم و جیوه بازی کردم تا دقیقا وجود جیوه را شیرفهم شدم (از نظر خود شش ساله ام البته!). حالا این چراغ خوابی که عیدی گرفتم، مرا یاد سرخوشی روزگار جیوه شناسی ام انداخته. زل زدن کیف آور به این سیالیت ناشناخته نارنجی شناور در آب های ماژنتا شده تفریحم. هیچ کاری نمی کنم جز نگاه کردن به چرخش های آرام و نرمش. مثل تماشا کردن جفت گیری چیزی شبیه عروس دریایی در اقیانوس است. به همان آرامی. یکی می شوند. جدا می شوند. نفس می گیرند و باز از نو. انگار در یک بوسه ازلی به سر می برند. انگار سیر نمی شوند از این هم آغوشی رخوتناک مثالی ابدی. لطفش در این است که هیچ دو لحظه ای شبیه هم نیستند

۱ نظر:

N گفت...

سلام لاله. عیدت مبارک لاله. جیوه لاله. من به خاصیت جیوه احتیاج ندارم لاله پس چرا بعضی جاهای زندگی ام آن را دارد لاله